روزهای من

ساخت وبلاگ

با همه دوندگیها و تلاشها امسال هم نشد که بشه مثل همیشه با امید ادامه میدم .. با امید به بهترین اتفاقها در سال جدید خدایا به امید خودت روزهای من...
ما را در سایت روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ruzegaremano بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1403 ساعت: 19:03

همسر عزیز و نداشته ام سلام در تمام این مدتی که نداشتمت همیشه همه سعی ام را کرده ام تا بهترین لذتها و تفریح هایم رو فقط با تو داشته باشم اما عزیزم ، امروز که دارم این را برایت مینویسم کم کم در آستانه 40 سالگی قرار گرفته ام و دیگر توانایی و حوصله روزهای قبل را ندارم پس عذر مرا بپذیر اگر مجبور شدم برای دور کردن استرسهای زندگی و داشتن آرامشی کوتاه بدون داشتن تو روزگار سیاهم را بگذرانم عزیزم عاشقانه دوست داشتم آغوشم فقط برای تو باشد عاشقانه دوست داشتم خنده های از ته دلم فقط کنار تو باشد عاشقانه دوست داشتم شب هایی که زیر نور ماه می خوابیم فقط با تو باشد عاشقانه دوست داشتم فقط دستان تو دستانم را لمس کرده باشد عاشقانه دوست داشتم فقط کنار تو از طبیعت و دریا لذت ببرم عاشقانه دوست داشتم فقط با تو خاطره های زیبا توی جاده و سفر داشته باشم عاشقانه دوست داشتم فقط تو باشی و فقط تو ... عزیزم مرا ببخش که عرضه نداشتم پیدایت کنم من را ببخش اگر مجبورم تفریحاتم را کنار افرادی که هیچ گاه عاشقانه دوستشان ندارم بگذرانم من را ببخش که آغوشم دیگر تنها برای تو نیست من را ببخش که برای فرار از استرسها و تنشهای زندگی مجبور به گذراندن اوقاتم کنار کسانیست که هیچ گاه عزیز من نبودند ... من را ببخش عزیزم .... من را ببخش بدان تنها تویی که عاشقانه دوستت دارم .... روزهای من...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ruzegaremano بازدید : 72 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 23:46

پوچی ... نا امیدی .. خستگی .. افسردگی .. دور باطل ... خسته شده ام .. چرا هیچ چیزی سر جای خودش نیست ؟؟ روزهای من...
ما را در سایت روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ruzegaremano بازدید : 63 تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1402 ساعت: 17:28

چشمام رو عمل کردم . چند روز تو خونه با عینک دودی فقط به در و دیوار نگاه کردم و از کمر درد به خاطر خوابیدن زیاد و فکر کردن به هر چیزی حسابی کلافه شده بودم ..خواهرم زنگ زد گفت اگه خوب شدی بیا بریم خواستگاری گفتم واقعا دیگه حوصله ندارم خودتون برین شرایطشون رو ببینین اگر همه چیشون طوری بود که من میخوام بعد بگو منم بیام گفت باشه ... رفتن و نبود ...بعد از این مدت زندگی واسه فرار از تنهایی و پوچی میخوام روی گزینه ازدواج موقت یکم فکر کنم شاید برای من توی این سن بد نباشه ... روزهای من...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ruzegaremano بازدید : 69 تاريخ : يکشنبه 14 اسفند 1401 ساعت: 15:46

دیگه بیخیال ازدواج شدم و پرونده اش رو برای همیشه بستم ..

حالا از تنهاییم،بی هدفیم و بیخیالیم لذت میبرم دیگه پول پس انداز نمیکنم ، ورزش میکنم ، مسافرت میرم ، کتاب میخونم و به اندازه ایی که بتونم تو این خراب شده از زندگیم لذت ببرم کار میکنم ..

روزهای من...
ما را در سایت روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ruzegaremano بازدید : 72 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 13:17

چه دنیای جالبیست .. کارمای همه رفتارهایم را میبینم .. تک به تک .. هیچ کدوم از قلم نمی افتد .. وقتی توی یک گرفتاری عمیق می افتی توی اون بدبختی ها و مصیبت ها یهو به خودت میایی و میفهمی این برگشت همون کاری بوده که چند سال پیش کردی و شرمنده از همه رفتارهای گذشته ات میشی .. دیگه چاره ایی نیست دست و پا میزنی تا بالا بیایی و به بالا که میرسی عمرت گذشته و روزها و وقتهای گرانبهای زندگیت رو از دست دادی ... هنوز نتونستم دختری رو پیدا کنم و کماکان تنها به سر میبرم ... دخترایی رو میبینم که فوق العاده ان اما نمیدونم چطوری امارشون رو بگیرم و موقعیت مناسبی هم برای پرسیدن ندارم .. ما دهه شصتی ها گیر کردیم بین ازدواج به شیوه سنتی و ازدواج به شیوه مدرن .. کمی ازین کمی ازون ، آخرش هم نمی فهمیم چکار داریم میکنیم .. این روزها سخت میگذرد .. پوچ .. بی هدف .. خسته از همه تلاطم های زندگی خداروشکر به اولین هدف سال جدیدم رسیدم و تونستم ماشینم رو با یه مدل بالاتر عوض کنم ..حالا همه هدفم خرید خونه است که به امید خدا همین امسال همه تلاشم رو میکنم تا بتونم این هدفم رو هم محقق کنم ... سخته خیلی هم سخته ولی ناممکن نیست .. وسایل خونه رو کم و بیش دارم فقط باید زودتر با یه برنامه ریزی درست و توکل به خدای مهربونم که همیشه هوای منو داشته شروع کنم ...این دوماه سال که گذشت همه چی خوب پیش رفت و بابت همه چی از خدا ممنونم .. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرررت روزهای من...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ruzegaremano بازدید : 126 تاريخ : يکشنبه 8 خرداد 1401 ساعت: 8:56

صفحه ایی درست کرده ام تا حرفها و عقاید و ناگفته های دلم را در آن حک کنم .. چیزهایی که در سرم رژه میروند و هر روز تکرار میکنم ناگفته هایی را که همیشه ناگفته مانده اند

روزهای من...
ما را در سایت روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ruzegaremano بازدید : 171 تاريخ : سه شنبه 30 فروردين 1401 ساعت: 2:19

تا چند لحظه دیگه سال تحویل میشه...اغاز یک سال جدید 

اخرای این سالی که گذشت همه چی روی غلطک افتاد و تا کی این چرخ بچرخه خدا میدونه..با ارزوی سلامتی و خوشبختی برای همه مردم سرزمینم 

روزهای من...
ما را در سایت روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ruzegaremano بازدید : 183 تاريخ : سه شنبه 30 فروردين 1401 ساعت: 2:19

آخرین روز شهریور 1400 هم تا لحظه هایی دیگه تموم میشه .. روز تولدم همراه بود با یه سورپرایز خیلی به یادموندنی .. تو شلوغ پلوغیای مغازه پیک موتوری یه کیک برام آورد گفت بفرمایید آقا از طرف اقای الف .. واقعا جا خوردم انتظار هر چیزی رو داشتم الا این مورد .. بعدا که سرم خلوت تر شد بهش زنگ زدم وکلی ازش تشکر کردم .... خدا رو شکر روزهای خوب و آروم و بدون تنشی رو سپری میکنم .. مثل همیشه دو تا خواستگاری رفتم که هر دو خوب بودن باید فکر کنم و شرایطشون رو بسنجم و صحبتها و تحقیقاتم رو  ادامه بدم تا ببینم باهاشون به نتیجه میرسم یا نه ... اونقدر خواستگاری رفتم که دیگه عادی عادی شده برام .. وقت هایی که میخوام برم خواهرم میگه استرس نداری میگم نه هیچی ..مثل یه مهمونی میرم میوه شیرینی میخورم و برمیگردم البته شوخی میکنم بیشتر اوقات چیزی نمیخورم مگر خیلی اصرار کنن ... آخ که چقدر دلم سفر میخواد یه سفری که بیخیال همه دنیا و زندگی و غم و غصه بشم ... ایشالله خدا کمک کنه میرم .. کسی هم پیدا نکنم باهاش برم حتما تنهایی میرم ...خدایا بابت همه چی ازت ممنونم ..کمکم کن توی سختی های زندگی آروم باشم ای خدای بزرگ ... روزهای من...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ruzegaremano بازدید : 147 تاريخ : چهارشنبه 27 بهمن 1400 ساعت: 19:52

امروز خبری شنیدم که واقعا نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت ... تقریبا 6 سال پیش بود برای دختری که همه شرایطش خوب بود رفتم خواستگاری همه چی خوب پیش رفت تا اینکه پدر دختر اومد مغازه و بعد رفتیم توی ماشین تا صحبت کنیم . یه مزادا 3 داشت .یکم با موبایلش کار کرد و سرش رو بالا آورد نگاهی کرد و گفت میدونی دخترم بره تو یه مغازه حداقل یک تومن خرید میکنه . میتونی از پسش بربیایی ؟ چقدر مال و اموال داری و .... ماتم زده بود دیگه متوجه بقیه حرفهاش نمیشدم و برایم مهم هم نبود ...پیاده شدم و اون دختر خوب و مهربون و باشخصیتی که توی اون همه مدتی که ما با هم صحبت کردیم و یک کلمه از پول و مال و اموال نگفت رو برای همیشه از ذهنم پاک کردم .. امروز که تقریبا 6 سال از اون روز میگذره خواهرم اومد توی اتاقم و گفت فهمیدی دختر آقای ع طلاق گرفت ؟! با پسر یه کارخونه دار ازدواج کرده بود ...پ ن : هنوز در پیچ و خم خواستگاری و ازدواجمیک خانواده خوب پیدا شده شنبه قراره خوادگی بریم صحبت کنیم . امیدوارم همه چی خوب پیش بره و به سرانجامی برسه هر چه صلاح و مصلحت باشه روزهای من...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ruzegaremano بازدید : 164 تاريخ : چهارشنبه 27 بهمن 1400 ساعت: 19:52